جنبش‌های مانی و مزدک؛ ریشه‌ها، اندیشه‌ها و پیامدها (2)


 

نویسنده : حنیف رضا گلزار




 

اندیشه های مانی
 

بنیان‌های فکری مانی عجیب، پیچیده و در مواردی متناقض است. او از ده آسمان و هشت زمین و هفت ستون و سه چرخ و بخشهای آسمان سخن می‌گوید. او ضخامت هر فلک را ده هزار فرسنگ می‌خواند و...
«اساس دین مانی بر خیر و شر و نور و ظلمت مبتنی است. منشاء کل وجود یا خدای بزرگ دوتاست که یکی را نور و دیگری را ظلمت می‌نامید. نور در بالا و ظلمت در پایین بود.» (42) ولی بزرگ‌ترین پارادوکس در اندیشه و آیین مانی، این است که مانی که خود را رهایی بخش توده های ستمدیده از سلطه‌ی اشراف می‌دانست، جامعه‌ی مورد نظر خود را بر پنج طبقه‌ی تازه نهاده بود: «طبقه نخست 12 رسول، طبقه دوم 72 اسقف، طبقه سوم 360 تن شیوخ، طبقه چهارم برگزیدگان و طبقه پنجم سمانون یا نیوشگان که عده افراد آن محدود نبود و در حقیقت کلیه مومنان و کسانی که طاقت اجرای تعالیم دشوار طبقه برگزیدگان را نداشتند در این صف وارد می‌شدند.» (43) می‌بینیم نظامی اجتماعی نیز که مانی در پی برپا کردن آن بوده، استوار بر طبقات است؛ یعنی هم مانی و هم دشمنان او به نظام طبقاتی باور داشته‌اند، با این تفاوت که نظام طبقاتی ساسانی بر ثروت و استعدادهای ذاتی و دانش افراد استوار بوده است، ولی مانی می‌خواسته «قدرت تحمل مصائب» را معیار جداسازی طبقات از یکدیگر قرار دهد.
«حکمت علمی فرقه مانویه نیز مبتنی بر قواعد و اصولی است که در آن به 7 مهر مربوط به امور اعتقادی و رفتار و کردار اشخاص اشاره شده بود، از این 7 مهر» مهر دهان عبارت از دوری جستن از گفتار کفرآمیز است- کفر به آن معنی که مانی معتقد به آن است - «مهر دست» خودداری از اعمال زشت، «مهر دل» خودداری از شهوات و آرزوهای پلید و... (44) از آموزه های دین تازه این بود که: «مانویون از خوردن گوشت حیوانات و آزار رساندن به ذرات نور منع می‌شدند. یک مانوی نمی‌توانست غذای بیش از نیاز یکسال داشته باشد. باید بدون زن و هر گونه تعلقی برای نشر پاکی! به اقطار دنیا سفر کند ولی عامه مومنان یعنی نیوشگان از این قواعد سخت معاف بودند و می‌توانستند که به مشاغل عادی خود ادامه دهند، گوشت بخورند اما نباید که حیوان را بدست خود بی جان کرده باشد! می‌توانستند زن بگیرند و به زندگی ساده ای بدون دلبستگی به دنیا ادامه دهند. اما تکان دهنده‌ترین نکات در آموزه های مانی این بود که؛ بر طبقه نیوشگان فرض است که نذر کنند غذای گزیدگان را فراهم آورند و به آنان تقدیم کنند.» (45) این‌ها همه تنها بخش کوچکی از «کلام زندگانی» بود که مانی آنرا تبلیغ می‌کرد.
برجسته‌ترین آموزه های مانی، آموزه های فلسفی اوست، درباره‌ی مهرهای هفت گانه. البته باید دانست که همانند این نکات سده‌ها پیش از مانی از سوی زرتشت در قالب «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک» به گوش ایرانیان رسانده شده بود و مانی از این جهت نیز نوآوری ویژه ای از خود نشان نداده است. مانی از نظر نظامی اجتماعی که در پی برپا کردن آن بود و همچنین از لحاظ ایدئولوژی و اندیشه ای که جان خود را بر سر آن گذاشت، با دربار و نیز روحانیون درباری همراستا بود. بنابراین پاسخ دادن به این پرسش که به راستی مانی در جستجوی چه بوده، چندان آسان نمی‌نماید. اگر حکومت ساسانی از دید مانویان حکومتی استبدادی بوده، آیین مانی نیز خالی از ایده های استعماری، استثماری و بدتر از آن عوامفریبانه نبوده است.
پس از مرگ مانی در زندان بهرام، پیروان او از پای ننشستند و به تبلیغ آیین مراد خود همت گماشتند به گونه ای که توانستند در بخشهایی پهناور از سرزمینهای دوردست نیز نفوذ یابند و ایدئولوژی خود را معرفی کنند. «در سال 832 میلادی از طرف امپراطور چین فرمان آزادی دین مانی در آن کشور صادر شد و کار تبلیغ دین مانی به جایی رسید که خاقان معتقد و مقلد آیین مانی گردید. با حمله چنگیز خان ضربه سختی بر پیروان مانی وارد شد ولی تشکیلات مخفی این جماعت قرن‌ها دوام یافت. در مغرب زمین نیز مبلغین مانویت موقعیت‌ها و ناکامی بسیاری را تجربه کردند. مانویان دین خود را از راه بین النهرین به فلسطین، مصر شمال آفریقا و امپراطوری روم رسانیدند و دامنه تبلیغ آنها به آسیای صغیر، یونان، ایتالیا و کشور گل و اسپانیا نیز رخنه کرد ولی امپراطوران روم به سختی قانون سرکوب و اعدام پیروان مانی را به مورد اجرا می‌گذاشتند» (46) چرا که به هر رو آیین تازه، تحفه‌ی سرزمین پارس بود.
گروه دیگری از مانویان به شبه جزیره‌ی عربستان رفتند و با این کوچ، اندیشه های مانی در آن نواحی نیز انتشار یافت و بر مردمان اثر گذاشت. «سرزمین حجاز پناه گاه ایرانیان گردید و ایرانیان در سرنوشت جزیره العرب به نقشبندی نشستند.» (47) کابوس مانی با مرگ او در ایران پایان نیافت و اندکی پس از آن، در چارچوب ایدئولوژی خانمانسوز دیگری و از زبان مزدک، دامنگیر ایران و دودمان ساسان شد.

مزدک
 

«مزدک که از اهالی استخر فارس و به قولی از مردم نیشابور بوده کیش و آئین تازه ای آورده هزاران نفوس را داخل آئین خود نمود.» (48)
«وی از مانویان و پیروان زرتشت خورگان به شمار می‌رفت. استاد او زرتشت خورگان که اهل شهر فسا بود سا لها در روم شرقی به سر می‌برد و در آنجا با کتب فلسفی یونانی از جمله» جمهوریت افلاطون آشنایی پیدا کرد و تحت تأثیر مدینه فاضله افلاطون قرار گرفت. افکار این شخص که بیشتر جنبه اقتصادی و اجتماعی داشت توسط شاگردش – مزدک – به جامعه ایران معرفی شد. (49) ایران در آن هنگام در بدترین شرایط اقتصادی به سر می‌برد. خشکسالی و قحطی بر سراسر کشور سایه افکنده بود و نیازی به گفتن نیست که بیشترین فشار این کمبودها بر گرده‌ی توده‌ها که از کشاورزان و روستاییان بوده‌اند سنگینی می‌کرده است. همین فشار و کاستی‌ها کافی بود تا بار دیگر توده‌ها برای شورش بر استبداد حاکم یکدست شوند. گذشته از آن، تجربه‌ی مانی – هرچند با سرنوشتی نه چندان خوشایند – مردمان را از لحاظ فکری آماده جنبشی تازه کرده بود؛ جنبشی که این بار مزدک پرچم آنرا به دوش می‌کشید.

اندیشه های مزدک و مزدکیان
 

با بررسی اندیشه های مزدکیان و سنجیدن آن با اندیشه های مانویان می‌توان دریافت که این دو مکتب خاستگاههای بسیار نزدیک داشته‌اند. «بسیاری از افکار مزدک ملهم از مکتب مانویت بوده. برخی از تاریخ پژوهان نیز جنبش مزدک را ادامه راه مانی دانسته‌اند.» (50) ولی تفاوتهایی نیز میان آیین تازه با آنچه مانی آنرا تبلیغ می‌کرد وجود داشت. بر پایه‌ی ایدئولوژی مزدک، «تمامی مردم یکسان آفریده شده و همه باید از مساوات در زندگی برخوردار باشند. بنابراین مال و حتی زن هر یک بایستی مشترک بین همه مردم باشد. زهد و پارسایی، پرهیز از غذای حیوانی و محترم شمردن حیات حیوانات از دیگر جنبه های آموزشی مزدکیان بود. او در اشاعه عقاید و اصول دین خود نیرنگی جدید به کار برد، بدین ترتیب که زیر آتشکده زیرزمینی بنا کرد و در آنجا تا بالای آتشکده لوله ای قرار داد و به دستیاری یک نفر از معتمدین خویش که در زیر زمین نشانده بود، مدعی شد که من با این عنصر مقدس مکالمه می‌کنم و با او صحبت دارم چنانکه در حضور پادشاه این حیله را با کمال موفقیت انجام داد و در نتیجه قباد جلب نظرات او شده و در سلک مریدان او در آمد.» (51) مزدک با هوشمندی، تجربه‌ی مانی را در جنبش خود به کار گرفت و برای آنکه بخش بزرگ‌تری از توده‌ها را به سوی خود بکشاند، کار را بر پیروان آسان‌تر گرفت. پیشوایان آیین مزدک در عمل دیدند که «مردمان عادی نمی‌توانند از میل و رغبت به لذات وبرخورداریهای مادی از قبیل کسب ثروت و تملک زنان رهایی یابند مگر آنکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند. بر اساس دستورات مزدک هیچ کس حق داشتن خواسته و مال و زن بیشتر از سایر همنوعان خود ندارد، پس باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات را دوباره در جهان برقرار نمود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد، این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد.» (52)
ناگفته پیداست که گسترش چنین اندیشه‌هایی در میان توده‌ها چه آشوبی بر پا می‌کند. گویی طوفانی که مانی به پا کرده بود فرو نشستن نداشت. اندیشه‌هایی نابود کننده که یکی از مریدان مانی با اندک دستکاری به جامعه عرضه می‌کرد، موجی تازه از آشوب، بی بند و باری و بی قانونی در پی داشت. در پی فتنه‌ی تازه، «حجاب و حفاظ و ادب مرتفع گشت، قومی پدید آمدند که نه معتقد به شرف، هنر و عمل و نه ضیاع موروث و نه غم حسب و نسب و نه حرفت و صنعت. فارغ از هر اندیشه، خالی از هر پیشه، مستعد برای شریری. به انحاء اکاذیب و افترا پرداخته از آن تعیش ساخته، به جمال حال رسیده و مال یافته. پس در هر حال دست تطاول دراز گشته، شورشیان داخل خانه های نجیبان و بزرگان می‌شدند و دست به غارت اموال و تصرف زنان می‌زدند و در گوشه و کنار، املاک و اراضی را تملیک گرفته ویران می‌کردند زیرا که این نود دولتان از کار خلاف خوفی نداشتند.» (53) ویژگی برجسته‌ی آن دوران که مزدکیان را در گستراندن هر چه بیشتر اندیشه‌هایشان یاری داد، اختلاف سخت دربار و روحانیون زرتشتی بود. «در این زمان خودخواهی مغان به حد خودسری دینی رسیده بود. چنین وضعی به هیچ وجه به اصالت آئین زرتشت تعلق نداشت. قباد وجود مرد زبان آوری چون مزدک را که بنابر ایدئولوژی خاص خود هواخواهان بسیاری از مردم داشت مغتنم شمرده بر آن شد که بدست وی تعدیلی در ثروت عمومی و دفع طبقات به عمل آورد و به اصلاحات اجتماعی بپردازد، اما چون این اقدامات اصلاحی برای جامعه آن روز ایران بسیار زودرس بود در مقابل نفوذ موبدان و اشراف محکوم به شکست گردید.» (54)
از دید بسیاری از پژوهشگران، «نهضت مزدک واکنش شدیدی علیه نظام اقتصادی عصر خود بود، مردم به پیشوایی مرد دانشمندی به نام مزدک که به جهت مانوی بودن از موبدان دل خوشی نداشت سر به شورش برداشتند و خواستار حکومتی اشتراکی شدند و مذهبی اشتراکی را پدید آوردند.» (55) سایکس بر آن است که «نهضت مزدک تعلیمی دینی نبوده که به طور منفی اقدام کند، بلکه تعلیمی بود علنی بر ضد دولت آن عصر. علاوه بر آن نهضت مزدک بیشتر جنبه آزادی خواهی مخصوصاً دموکراسی کشاورزی داشت.» (56) پرسی سایکس، گرانتوسکی و وسکایا در تحلیل این جنبش تا آنجا پیش رفته‌اند که نهضت مزدکی را نهضتی دارای جنبه های کمونیستی معرفی کرده‌اند؛ (58)، (57)، (59) نظریّه ای که گیرشمن نیز آنرا کمونیسم ایرانی لقب داد، انقلابی واقعی به حساب می‌آمد. (60) گروهی از اندیشمندان این انقلاب را «عکس العملی از جانب بردگان، کشاورزان نیمه برده و توده عظیم انسانهای آزاد شهرها و روستاها علیه فئودالیسم و قانون برده داری آن دانسته‌اند.» (61) گروه دیگری از تاریخ پژوهان معتقدند: «ساسانیان و به ویژه انوشیروان، کمونیسم را دیوانگی به شمار می‌آوردند و می‌دانستند که پیامی جز از هم گسیختگی ارکان کشور ندارد. » (62) دسته‌ی دیگری از پژوهشگران نیز معتقدند: «مزدکیان بلاشک در آغاز انگیزه های دینی داشته‌اند و بانی این اندیشه نیز شخصی بوده عاشق اصلاحات نظری (ایده آلیستی)، و طالب بهبود احوال زندگی مردم و جنبه اجتماعی این دعوت از حیث اهمیت در درجه دوم قرار داشته است.» (62)
به هر رو، کشمکش دیرپای طبقات بالا و پایین از یک سو و بلوای مانی که هر چند به شیوه ای خطرناک، پندار نادرست شکست ناپذیری طبقات بالا و اشراف را متزلزل ساخته بود از سوی دیگر، و نیز خودسری دینی موبدان، در کنار هم زمینه‌ی پا گرفتن شورش در برابر نظام حاکم را در میان توده های ستمدیده فراهم کرده بود.

سرانجام مزدک و مزدکیان
 

سرکوب مزدکیان در اواخر 528 یا اوایل 529 میلادی رخ داد. علّت آن بود که سران این گروه به اصطلاح انقلابی، گستاخی را تا آنجا رسانده بودند که اندیشه‌ی تغییر ولیعهد را در سر می‌پروراندند. «مزدکیون سعی داشتند تا کادوس را که ظاهراً اندکی به این قوم وابستگی فکری نشان می‌داد به ولیعهدی قباد برسانند» (63) و این قطره ای بود که جام صبر را لبریز کرد. قباد که از یک سو دین و دولت و از سوی دیگر اعتبار و شأن پادشاهی خود را در آستانه‌ی فروپاشی می‌دید، چاره ای اندیشید که اینگونه در تاریخ ثبت شده است: «تمام بزرگان زرتشتی و مسیحی به همراه بزرگان فرقه مزدکیه در مجلسی که ریاست آن را خود قباد بر عهده داشت جمع کردند و پس از چندی بحث و مجادله افراد مسلح بر سر مزدکیان ریخته و ظاهراً تمام سران آن‌ها را زنده با سر در خاک کشتند.»(64)
بی گمان این مجلس به بهانه‌ی گفتگو میان پیروان آیینهای گوناگون برگزار شده بوده است، وگرنه بزرگان مزدکی خود را به دام نمی‌انداختند فردوسی، در شاهنامه، پایان گرفتن کار مزدکیان را چنین به نظم کشیده است:
به درگاه کسری یکی باغ بود
که دیوار او برتر از راغ بود
همه گرد بر گرد آن کنده کرد
مر این مردمان را پراکنده کرد
بکشتندشان هم بسان درخت
زیر پای و سر زیر آکنده سخت
گرچه ممکن است توصیف بالا از زبان فردوسی همانند توصیفی که از نظام طبقاتی ساسانیان و ماجرای کفشگر کرده است خالی از اغراق نباشد، ولی این سرکوب هراس انگیز و ضد انسانی به حق یا ناحق وارد تاریخ کشور ما شده است. «خسرو به مزدک گفت بدرون باغ رو و میوه بذرهایی که کاشته ای ببین و هنگامیکه مزدک پیروانش را در چنین وضعی دید خروشی بر آورد و بی هوش شد. پس شاه او را زنده بر دار کرد و با باران تیر بکشت.» (65)
فردوسی در این باره گفته است:
تو گر باهشی راه مزدک مگیر!
بر سر هم می‌توان گفت که جنبشهای مانی و مزدک، با همه‌ی کژی ها و کاستی‌ها، چون نخستین جنبشهای فکری ایرانیان در تاریخ شمرده می‌شود، دارای اهمیت و در خور بررسیهای بیشتر و ژرف‌تر است. در واقع آیینهای مانی و مزدک نخستین نحله های فکری بودند که در برخورد با قدرت حاکم «نه» گفتند و البته تاوان آنرا هم پرداختند. ولی حتی سخت‌ترین سرکوب نیز نتوانست آتش این دو اندیشه را خاموش کند، زیرا ایدئولوژی خوب یابد از جنس جسم نیست که نابود شود. سال‌ها پس از سرنگونی حکومت ساسانی و ورود اسلام به ایران، گهگاه رگه‌هایی از این دو اندیشه در میان ایرانیان سر بر می‌آورد، یک بار به گونه‌ی اندیشه های عرفانی و تصوف و بار دیگر در قالب قیامهایی در برابر حکومتهای فاسد و ستمکار.
اثر اندیشه های مانی و مزدک بر عرفان و تصوف ایرانی
مصداق واقعی این تأثیر را می‌توان در اندیشه های «حلاج» جست. حلاج در هندوستان و چین با بسیاری از پیروان مانی و مزدک دیدار و گفتگو کرد. تأثیر فلسفه‌ی مانوی – مزدکی و شاخه‌ی مترّقی بوداییسم در آثار و اندیشه های حلاج به خوبی نمایان است. این تأثیر بیشتر در مورد مقوله‌ی نور و ظلمت است:
«جمع اجزایم کنید!»
از جسوم نیرات، از هوا، آنگه ز آتش.
و آنگه از آب فرات، پس بکاریدش به خاکی، خاک آن خاک موات...
پس چو هفتم روز آید
می‌روید خیر النبات (66)
دیگر آثار و نوشته های حلاج نیز نشان دهنده‌ی اثرپذیری او از مقوله‌ی نور و ظلمت مانی است. صاحب الفهرست از کتابهای زیر نام می‌برد: حمل النور و الحیاه و الارواح، نور النور و شخص الظلمات. (67)
سعید نفیسی نیز بر تأثیر فلسفه‌ی مانوی بر تصوّف ایران و همانندی این دو روند فکری تأکید کرده و افزوده است: «فلسفه های یونانی، یهودی و نصاری به طور غیرمستقیم و از طریق دین مانی بر تصوف ایران اثر گذاشته‌اند.» (68)

اثر اندیشه های مانی و مزدک بر جنبشهای ملّی ایرانیان پس از اسلام
 

از جنبشهای ملّی ایرانیان پس از اسلام که از اندیشه های مانی و مزدک اثر پذیرفته‌اند می‌توان از قیام قرمطیان، زنجیان، مقفع و حروفیان یاد کرد.

قیام قرمطیان
 

جنبش قرمطیان در 260 هجری آغاز شد. در آن سال ابوسعید جنابی (رهبر قرامطه)، به شهر مکه و بیت الله الحرام حمله کرد و پس از بی حرمتی‌ها و... حجر الاسود و اشیای گرانبهای خانه‌ی کعبه را به تاراج برد. (69)
«قرامطه مسلکی نزدیک به مسلک اباحیان (اباحیه)، یا اشتراکیون داشتند که شاید از مزدکیان پیروی کرده باشد و شاید همان مزدکیان بوده باشد. میان مذهب قرامطه و سبک اجتماعی مزدک و بابک، ارتباطی استوار بود... و علمای اسلامی در مسلک قرمطی آثار هجوم مجوسان و مزدکیان و مانویان را برای انهدام اسلام آشکار می‌دیدند.» (70)

قیام زنجیان
 

شورش خونین بردگان بین النهرین که در تاریخ به قیام زنج معروف است سخت از اندیشه های اشتراکی مزدک اثر پذیرفته بود. این قیام نیز همزمان با شورش قرمطیان در 260 هجری آغاز شد. از دید تاریخی، این قیام را با قیام اسپارتاکوس سنجیده‌اند، با این تفاوت که در قیام اسپارتاکوس 120 هزار برده شرکت داشتند و در قیام زنج بیش از 500 هزار تن. (71)

قیام مقفع
 

از بزرگ‌ترین جنبشهای روستایی در سده‌ی دوم هجری که از دید اقتصادی – اجتماعی، زیر تأثیر افکار و عقاید مزدک قرار داشت، قیام مقفع بود. ابوریحان بیرونی درآثار الباقیه می‌نویسد: «مقفع ادعای خدایی می‌کرد و بر اتباعش حکم کرد که پیروی از کلیه قوانین، آراء و احکام مزدک بر آن‌ها فرض واجب است. آنچه را که مزدک تشریح کرده بود او هم امضا کرد.» (72)

قیام حروفیه
 

هدف اصلی حروفیه مبارزه با حکومت فئودال تیموری، نیرومندترین حکومت در سده‌ی هشتم هجری بود. از دید اقتصادی و اجتماعی، حروفیه برابری و از میان رفتن هرگونه ظلم و ستم را تأکید و تبلیغ می‌کردند. (73)
توماس هاید از دانشمندان سده‌ی 17 میلادی، فرقه‌ی حروفیه را تجلی تازه ای از مذهب مانی می‌دانست و حتی از آنهم فراتر می‌رفت. (74)
ولی طبری نظر دیگری دارد و می‌نویسد: «اگر از جهت محتوای فکری، جنبش حروفیه غیرمعقول و خرافی است، از جهت مضمون تاریخی خود یعنی از جهت جنبه‌ی ملی مترقی است. جنبش درویشان حروفی بیش از هر چیز دیگری پس از حمله مغول از عناصر تعالیم مزدک اشباع است و اگر جنبش سربداری شیوه عیاران و جوانمردان قرنهای سوم و چهارم را با صوفیگری در آمیخته بود، جنبش حروفیه آمیزه ای از اندیشه مزدکی و تعالیم صوفیانه است.» (75)

پیگفتار
 

بی گمان، ندانسته های ما درباره‌ی مانی و نیز مزدک، بسیار بیش از دانسته‌ها است. در 1969 در شمال مصر یک دست نوشت خطی کهن یونانی متعلق به 400 پس از میلاد کشف شد که امروزه «نسخه‌ی مانی کلن» خوانده می‌شود، زیرا در دانشگاه کلن نگهداری می‌شود. این نوشته، شرح زندگانی مانی و نمو روحانی او همراه با اطلاعاتی درباره‌ی آموزه های دینی مانی و شامل بخش‌هایی ای انجیل زنده‌ی او و نامه‌ی او به ادسا است. در پی پژوهشهای گسترده‌ی خاور شناسان غربی، سرانجام در آغاز سده‌ی بیستم، نوشته های بسیاری از پیروان مانی در معابد مانوی (مانستان های) مدفون در شنزارهای منطقه‌ی تورفان چین کشف شد که بخش بزرگی از آن‌ها در انستیتو خاروشناسی برلین نگهداری می‌شود. با وجود تلاشهای بسیار تا لحظه‌ی نگارش این سطور موفق به دریافت این متون از این دست نوشته‌ها خوانده شده و تلاش برای خواندن بقیه‌ی آن‌ها همچنان ادامه دارد. آنها به زبانهای گوناگون و به خط مانوی که از نوآوریهای خود مانی بوده نوشته شده است. بیشتر این نوشته‌ها به زبان فارسی میانه (پهلوی) و پهلوانیگ (پهلوی اشکانی) است. ترجمه‌هایی قبطی در مصر و ترجمه‌هایی یونانی نیز از کتاب‌های مانی بر جا مانده است. شاید روزگاری با تلاشهای بیشتر، حقایق بیشتری درباره‌ی این دو مکتب بر ما آشکار گردد.
* نگاه کنید به شاهنامه‌ی فردوسی، قطع رحلی، دفتر هشتم، انتشارات ققنوس. صفحه‌ی 460.

منابع:
ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، 1387، شماره 249-250، خرداد و تیر 1. راوندی، مرتضی. تاریخ اجتماعی ایران، 1383، انتشارات نگاه. جلد اول. صفحه‌ی 661.
2. کریستین سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی، چاپ پنجم. 1377، انتشارات دنیای کتاب. صفحه‌ی 170.
3. راوندی. پیشین، صفحه 662.
4. کریستین سن، پیشین، صفحه 149.
5. عطایی فرد، امید. «فتنه مزدک». روزنامه‌ی شرق. 1384. سال سوم. شماره‌ی 648. صفحه‌ی 19.
6. میخائلوویچ دیاکونوف، میخائیل. تاریخ ایران باستان. ترجمه روحی ارباب، چاپ سوم. 1383. انتشارات علمی فرهنگی. صفحه‌ی 340.
7. مینوی، مجتبی. نامه تنسر. 1311. انتشارات تهران. صفحه‌ی 56.
8. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 149.
9. همان.
10. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 680.
11. دیاکونوف، پیشین، صفحه‌ی 320.
12. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 691.
13. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 176.
14. راوندی، پیشین صفحه‌ی 693.
15. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 176.
16. همان، صفحه‌ی 193.
17. گیرشمن، رومن. تاریخ ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمود بهروزی. 1379. انتشارات جامی. صفحه‌ی 330.
18. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 194.
19. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 754.
20. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 196.
21. همان. صفحه‌ی 197.
22. گیرشمن، پیشین، صفحه‌ی 334.
23. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 702.
24. گیرشمن، پیشین، صفحه‌ی 335.
25. راوندی، پیشین صفحه‌ی 690.
26. همان، صفحه 837.
27. همان
28. همان، صفحه‌ی 771.
29. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 363.
30. وسکایا، پیگولو. تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن 18. ترجمه کریم کشاورز، 1353. انتشارات تهران.
31. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 363.
32. سایکس، پرسی. تاریخ ایران. ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی. چاپ هفتم. 1380. انتشارات افسون. جلد اول. صفحه‌ی 550.
33. گرانتوسکی، ا. آ. وم. آ، داندامایو. تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز. ترجمه کیخسرو کشاورزی. 1385.
1. انتشارات مروارید.
34. گیرشمن، پیشین، صفحه‌ی 309.
35. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 765.
36. گرانتوسکی، ا. آ. وم. آ، داندامایو. پیشین.
37. گیرشمن، پیشین، صفحه‌ی 310.
38. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 760.
39. همان، صفحه 771.
40. همان.
41. همان، صفحه 772.
42. همان.
43. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 256.
44. همان، صفحه‌ی 257.
45. همان، صفحه‌ی 258.
46. همان، صفحه‌ی 259.
47. قاضی، نعمت الله. تاریخ سیاسی اسلام. انتشارات پیروز. صفحه‌ی 447.
48. سایکس، پیشین، صفحه‌ی 605.
49. همان، صفحه 606.
50. همان، صفحه 608.
51. همان، صفحه 607.
52. راوندی، پیشین، صفحه‌ی 707.
53. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 276.
54. فرای، ریچارد نلسون. تاریخ باستانی ایران. ترجمه مسعود رجب نیا. انتشارات علمی فرهنگی. صفحه‌ی 520
55. دیاکونوف، پیشین، صفحه‌ی 440.
56. سایکس، پیشین، صفحه‌ی 608.
57. گیرشمن، پیشین، صفحه‌ی 296.
58. عطایی فرد، پیشین.
59. وسکایا، پیشین.
60. گیرشمن، پیشین صفحه‌ی 310.
61. سایکس، پیشین، صفحه‌ی 607.
62. کریستین سن، پیشین، صفحه‌ی 256.
63. همان، صفحه 259.
64. سایکس، پیشین، صفحه‌ی 608.
65. کریستین سن، پیشین صفحه‌ی 260.
66. حلاج، حسین بن منصور. اشعار حلاج. به ک. شش بیژن الهی. انتشارات انجمن فلسفه ایران. صفحه‌ی 26.
67. ابن ندیم. الفهرست. به کوشش محمدرضا تجدد. انتشارات ابن سینا.
68. نفیسی، سعید. سرچشمه تصوف در ایران. انتشارات فروغی. صفحه‌ی 47.
69. میرفطروس، علی. حلاج. 1337. انتشارات کار. صفحه‌ی 137.
70. بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. به کوشش سعید نفیسی. انتشارات سنائی. جلد دوم. صفحه 847.
71. میرفطروس، پیشین، صفحه‌ی 165.
72. بیرونی، ابوریحان. آثار الباقیه. به کوشش اکبر دانا سرشت. انتشارات ابن سینا.
73. پطروشفسکی. نهضت سربداران خراسان. به کوشش کریم کشاورز. انتشارات پیام. صفحه‌ی 465.
74. براون، ادوارد. تاریخ ادبی ایران. ترجمه عل پاشا صالح. انتشارات دانشگاه تهران. جلد اول. صفحه‌ی 67.
75. طبری، احسان. برخی بررسی‌ها درباره جهان بینی‌ها و جنبش‌های اجتماعی در ایران. صفحه‌ی 340.